این سوره النحل قومى گفتند نزول آن همه به مکه بوده و قومى گفتند به مدینه بوده و از ابن عباس روایت کرده‏اند: که اول سوره بمکه فرو آمده تا: «و لا تشْتروا بعهْد الله» و باقى سوره بمدینة فرو آمده و قول درست آنست که جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت در آخر سوره: «و إنْ عاقبْتمْ فعاقبوا» الى آخر السورة. و بعدد کوفیان صد و بیست و هشت آیتست و دو هزار و هشتصد و چهل کلمه و هفت هزار و هفتصد و هفت حرف، و در این سوره چهار آیت منسوخست چنانک رسیم بآن شرح دهیم.


روى ابى بن کعب قال قال رسول الله (ص): من قرأ سورة النحل لم یحاسبه الله بالنعیم الذى انعم علیه فى دار الدنیا، و اعطى من الاجر کالذى مات و احسن الوصیة.


قوله: «أتى‏ أمْر الله» ابن عباس گفت: در سبب نزول این آیت که اول این آیت فرو آمد که: «اقْتربت الساعة و انْشق الْقمر» کافران گفتند محمد مى‏گوید که قیامت نزدیکست دست از کارها بدارید تا ببینیم که حاصل این گفت وى چه خواهد بود، روزى چند بر آمد گفتند: یا محمد ما نرى شیئا! ما از آنچ گفتى که قیامت نزدیکست هیچیز نمى‏بینیم و اثر آن پیدا نیست، در آن حال آیت آمد که: «اقْترب للناس حسابهمْ» ایشان بترسیدند و هم چنان در انتظار نشستند تا این قیامت کى خواهد بود، چون روزگار بر آمد گفتند: یا محمد ما نرى شیئا مما تخوفنا به اى محمد از آنچ ما را بآن مى‏ترسانى هیچ نشان پیدا نیست! جبرئیل آمد و آیت آورد: «أتى‏ أمْر الله» رسول خدا (ص) و یاران ازین سخن فراهم آمدند، براست و چپ مى‏نگرستند، چنان پنداشتند که قیامت آغاز کرد، جبرئیل آمد و گفت: «فلا تسْتعْجلوه» شتاب مکنید و ساکن باشید، ایشان همه ساکن شدند، پس مصطفى (ص) گفت: بعثت انا و الساعة کهاتین‏ و اشار باصبعیه ان کادت لتسبقنى، و باین معنى امر اینجا قیامتست. ابن عباس گفت: کان بعث النبى (ص) من اشراط الساعة و ان جبرئیل لما مر باهل السماوات مبعوثا الى محمد قالوا الله اکبر قد قامت الساعة، و اتى بمعنى یأتى است چنانک آنجا گفت: «و نادى‏ أصْحاب الْأعْراف» و انما استعمل لفظ الماضى للمستقبل تحقیقا و لان ما هو آت قطعا فهو کما اتى. و قیل معناه: «أتى‏ أمْر الله» وعدا، «فلا تسْتعْجلوه» وقوعا، و گفته‏اند امر مصدر امر است و مراد باین فرائض دین است و احکام شرع، اى جاء القرآن بالفرائض و الاحکام و الحدود. و گفته‏اند این جواب نضر بن الحرث است که استعجال عذاب مى‏کرد و مى‏گفت: «إنْ کان هذا هو الْحق منْ عنْدک فأمْطرْ علیْنا حجارة من السماء» الآیة... رب العالمین گفت: «أتى‏ أمْر الله» اى جاء العذاب فلا تستعجلوه اینک عذاب آمد استعجال مکن، فقتل یوم بدر صبرا. و گفته‏اند امر در قرآن بر سیزده وجه است: یکى بمعنى دین چنانک در سورة التوبة گفت: «حتى جاء الْحق و ظهر أمْر الله» یعنى دین الله الاسلام، همانست که در سورة الانبیاء گفت: «و تقطعوا أمْرهمْ بیْنهمْ»


یعنى فرقوا دینهم الاسلام الذى امروا به فدخلوا فى غیره. و قال فى المومنین «فتقطعوا أمْرهمْ بیْنهمْ».


وجه دوم امر است بمعنى قول چنانک در سوره الکهف گفت: «إذْ یتنازعون بیْنهمْ أمْرهمْ» یعنى قولهم، و در سوره طه گفت: «فتنازعوا أمْرهمْ بیْنهمْ» اى قولهم، و در سوره هود گفت: «حتى إذا جاء أمْرنا» اى قولنا «و فار التنور»، و کذلک قوله: «فلما جاء أمْرنا».


وجه سوم امر است بمعنى عذاب کقوله: «و قال الشیْطان لما قضی الْأمْر» اى لما وجب العذاب باهل النار و در سوره مریم گفت: «إذْ قضی الْأمْر» اى وجب العذاب، همانست که در هود گفت: «و غیض الْماء و قضی الْأمْر».


وجه چهارم امر عیسى است (ع) کقوله فى سورة مریم: «سبْحانه إذا قضى‏ أمْرا» یعنى عیسى کان فى علمه ان یکون فیکون من غیر اب «فإنما یقول له کنْ فیکون»، و نظیره فى البقرة: «و إذا قضى‏ أمْرا فإنما یقول له کنْ فیکون» وجه پنجم امر است بمعنى قتل، یعنى قتل کفار مکه ببدر، چنانک در حم المومن گفت: «فإذا جاء أمْر الله» یعنى القتل ببدر قضى بالحق.


وجه ششم امر فتح مکه است، کقوله: «فتربصوا حتى یأْتی الله بأمْره» یعنى فتح مکه.


وجه هفتم امر قتل بنى قریظه است و جلاء اهل نضیر فذلک قوله فى البقرة: «فاعْفوا و اصْفحوا» یعنى عن الیهود «حتى یأْتی الله بأمْره» یعنى قتل بنى قریظه و جلاء اهل النضیر.


وجه هشتم امر است بمعنى قیامت، کقوله: «أتى‏ أمْر الله» یعنى القیامة، و فى سورة الحدید: «و غرتْکم الْأمانی حتى جاء أمْر الله» یعنى القیامة.


وجه نهم امر است بمعنى قضاء کقوله فى الرعد: «یدبر الْأمْر» یعنى یقضى القضاء وحده، و فى الاعراف: «ألا له الْخلْق و الْأمْر» یعنى الا له الخلق و القضاء فى الخلق ما یشاء.


وجه دهم امر است بمعنى وحى، کقوله فى سورة المضاجع: «یدبر الْأمْر من السماء إلى الْأرْض» یعنى ینزل الوحى من السماء الى الارض، و فى الطلاق: «یتنزل الْأمْر بیْنهن» اى الوحى.


وجه یازدهم عین امر است یعنى کار خلایق، کقوله: «ألا إلى الله تصیر الْأمور» یعنى امور الخلائق.


وجه دوازدهم امر است بمعنى نصرت، کقوله فى آل عمران: «هلْ لنا من الْأمْر منْ شیْ‏ء قلْ إن الْأمْر کله لله» یعنى النصر.


وجه سیزدهم امر است بمعنى ذنب، کقوله فى الطلاق، «فذاقتْ وبال أمْرها» یعنى جزاء ذنبها، و فى الحشر: «ذاقوا وبال أمْرهمْ» و فى المائدة: «لیذوق وبال أمْره» یعنى جزاء ذنبه.


«سبْحانه و تعالى‏» تنزیها له و تعالیا، «عما یشْرکون» قرأ حمزة و الکسائى «تشرکون» بالتاء على الخطاب و الباقون بالیاء على الغیبة. و قیل سبحانه عن استعجال عبیده، و فى الخبر: لا یزال العبد بخیر ما لم یستعجل، قیل یا رسول الله و کیف یستعجل؟ قال: یقول دعوت و لم یستجب لى.


«تنزل» بفتح التاء و النون و الزاى مشددة «الْملائکة» بالرفع قرأها روح عن یعقوب، و قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و رویس عن یعقوب: «ینزل» بالیاء مضمومة و اسکان النون و کسر الزاى و تخفیفها و نصب «الملائکة» و قرأ الباقون: «ینزل» بضم الیاء و فتح النون و کسر الزاى و تشدیدها. و روى الکسائى عن ابى بکر «تنزل» بالتاء مضمومة و فتح النون و الزاى مشددة «الملائکة» رفع، «بالروح منْ أمْره» اى بالوحى الذى یحیى به الحق و یحیى به القلب، و قیل الروح النبوة ها هنا. و قوله: «على‏ منْ یشاء منْ عباده» اى على من یخصه بالنبوة، و قیل الروح هم حفظة على الملائکة لا تراهم کما ان الملائکة حفظة علینا لا نراهم، قال ابو عبیدة: بالروح اى مع الروح و هو جبرئیل، «أنْ أنْذروا أنه لا إله إلا أنا فاتقون» تقدیره انذروا اهل الکفر و المعاصى بانه لا اله الا انا، اى مروا اهل الکفر بتوحیدى و ان لا یشرکوا بى شیئا معنى آیت آنست که رب العزه فریشتگان آسمان فرو مى‏فرستد برسولان خویش تا نامه و پیغام آرند بایشان که کافران را از عذاب من بترسانید و ایشان را بتوحید فرمائید و آگاه کنید که من خداوند یگانه‏ام، جز من خداوند نیست، از من بترسید و از نافرمانى من بپرهیزید، آن گه دلائل توحید را بیان کرد از آفرینش آسمان و زمین گفت: «خلق السماوات و الْأرْض بالْحق» اى بقوله الحق کن، و قیل خلقهما حجة على الخلق لیعتبروا بهما لم یخلقهما عبثا. و قیل بالحق اى لیعبدونى، «تعالى‏ عما یشْرکون» اى ارتفع عن الذین اشرکوهم به لانهم لا یخلقون شیئا و هم یخلقون.


«خلق الْإنْسان منْ نطْفة فإذا هو خصیم مبین» روا باشد که سیاق این آیت بر سبیل مدح بود: یعنى که آدمى از نطفه آفریدیم قطره‏اى آب مهین، فاذا هو قوى على منازعة الخصوم یبین الحق عن الباطل از نطفه ضعیف آفریده وانگه از قوت بآن جاى رسیده که با خصمان در منازعت برآید و حق از باطل جدا کند، و روا باشد که بر صفت ذم نهند: اى یجادل اولیاء الله و ینکر الحق آدمى از قطره‏اى نطفه آفریده و انگه خصمى آشکارا برخاسته با اولیاء خدا بباطل خصومت مى‏گیرد و حق را منکر مى‏شود.


کلبى گفت: این آیت در شأن ابى بن خلف الجمحى فرود آمد که استخوان ریزیده بر داشته بود و بر مصطفى (ص) آورده و میگفت: من یحیى العظام و هى رمیم؟ رب العالمین گفت: «فإذا هو خصیم مبین» جدل بالباطل، مبین یبین ما فى ضمیره من الکفر بباطل خصومت مى‏گیرد با مصطفى (ص) در انکار بعث و کفر باطن خویش اظهار مى‏کند.


«و الْأنْعام خلقها» نصب الانعام على فعل مضمر یعنى خلق الانعام و هى الإبل و البقر و الغنم، «لکمْ» یجوز ان یتعلق بخلقها و یجوز ان یتعلق بما بعده، اى «لکمْ فیها دفْ‏ء» و هذا اظهر لقوله: «و لکمْ فیها جمال» و الدف‏ء اسم لما یدفئ من البرد یعنى ما یستدفئون به من الاکسیة و الأبنیة من اشعارها و اصوافها و اوبارها فیمنع البرد و الحر جمیعا لکن اقتصر على ذکر احد الضدین کقوله: «و جعل لکمْ سرابیل تقیکم الْحر»، و قوله: «منافع» یعنى من النسل و الدر و الرکوب و الحمل و غیرها، «و منْها تأْکلون» من اللحم و اللبن.


«و لکمْ فیها جمال» زینة و حسن منظر لان الانسان یعجب به. و قیل عز و ابهة عند نظرائکم، «حین تریحون و حین تسْرحون» اى حین تردونها من مراعیها الى مراحها بالعشى و حین تخرجونها بالغداة الى مسارحها خص وقتی الاراحة و السراح لانهما وقتان تجتمع فیهما الانعام ثم تتفرق فى المرعى و قال قتادة: اعجب ما تکون الانعام اذا راحت عظاما ضروعها طوالا اسنمتها، یقال: سرحت الإبل اسرحها سرحا اذا غدوت بها الى المرعى فخلیتها ترعى و سرحت هى سروحا لازم و متعد. هذه الآیة و التی بعده دلیل على ان طلب الجمال و الزینة اذا عرى صاحبها من الفخر و الخیلاء و اراد بها اظهار نعمة الله علیه لیس بموثر فى نسک الناسک و لیس من الدنیا المذمومة لانه جل جلاله جعل ذلک فى عداد النعمة على خلقه.


«و تحْمل أثْقالکمْ» امتعة السفر، و قیل احمالکم، و قیل ابدانکم و منه الثقلان للجن و الانس و منه قوله: «و أخْرجت الْأرْض أثْقالها» یعنى ابدان بنى آدم، «إلى‏ بلد» هى المدینة، و قیل مکة، و قیل مصر، و قیل هو على العموم، «لمْ تکونوا بالغیه إلا بشق الْأنْفس» الشق: المشقة، و قیل الشق احد نصفى الشی‏ء یعنى لم تکونوا بالغیه الا بنصف النفس لذهاب نصفها بالتعب اى ینصف قوى انفسکم و معنى: «لمْ تکونوا بالغیه» لا تسیرون الیه الا بمشقة شدیدة فکیف کنتم تقدرون على ثقل امتعتکم. و قیل معناه «إلا بشق الْأنْفس» لولاها، فحذف لولاها لان الحال تدل علیه، «إن ربکمْ لروف رحیم» حین من علیکم بهذه المنافع.


«و الْخیْل» اى و خلق الخیل، «و الْبغال و الْحمیر لترْکبوها و زینة» اى و جعلها زینة لکم مع المنافع التی فیها. ابو حنیفه و مالک و جماعتى علماء ازین آیت دلیل گرفتند که گوشت اسب حرامست که رب العزه در شتر و گاو و گوسفند گفت: «و منْها تأْکلون» و در اسب گفت: «لترْکبوها و زینة» و تعرض اکل نکرد.


ابن عباس را پرسیدند از گوشت اسب و این آیت بر خواند و گفت: هذا للرکوب، و آیت پیش بر خواند: «و الْأنْعام خلقها لکمْ» گفت: و هذه للاکل.


و مذهب شافعى مطلبى و اصحاب حدیث آنست که گوشت اسب حلالست و این آیت دلیل تحریم نیست که سیاق آیت بر وجه اظهار حجت وحدانیت است و تنبیه خلق بر اداء شکر انواع نعمت که درین آیات بر شمرد، نه بر وجه بیان تحریم و تحلیل گوشت و دلیل شافعى اندرین باب خبر مصطفى است (ص): روى جابر بن عبد الله ان رسول الله (ص) نهى یوم خیبر عن لحوم الحمر الاهلیة و اذن فى لحوم الخیل، و روى عن جابر قال: اطمعنا رسول الله (ص) یوم خیبر لحوم الخیل و نهانا عن لحوم الحمر.


و عن اسماء بنت ابى بکر قالت: اکلنا لحم فرس على عهد رسول الله (ص)، «و یخْلق ما لا تعْلمون» بعد هذه الاشیاء فان خلق الله فى البر و البحر و الهواء اکثر من ان یعد و یحصى، و یروى عن النبى (ص) انه قال: «ان الله تعالى خلق ارضا بیضاء مثل الدنیا ثلثین مرة محشوة خلقا من خلق الله لا یعلمون ان الله یعصى طرفة عین واحدة»، قالوا یا رسول الله: امن ولد ولد آدم؟ قال: ما یعلمون ان الله خلق آدم، قالوا: فاین ابلیس منهم؟ قال ما یعلمون ان الله خلق ابلیس، ثم قرأ رسول الله (ص): «و یخْلق ما لا تعْلمون».


و عن ابن عباس قال: ان عن یمین العرش نهرا من نور مثل السماوات السبع و الارضین السبع و البحار السبع یدخله جبرئیل (ع) کل سحر فیغتسل فیه فیزداد نورا الى نوره و جمالا الى جماله و عظما الى عظمه ثم ینتفض فیخرج الله من کل قطرة تقع من ریشه کذا کذا الف ملک یدخل منهم کل یوم سبعون الف ملک البیت المعمور و سبعون الفا الکعبة لا یعودون الیها الى ان تقوم الساعة. قال السدى: «و یخْلق ما لا تعْلمون» السوس فى الثیاب، و قیل ما اعد فى الجنة لاهلها و فى النار لاهلها مما لم تره عین و لا خطر على قلب بشر.


«و على الله قصْد السبیل» یعنى سواءها و استقامتها مى‏گوید بر خدایست راستى راه یعنى آن راه راستست که در آن روى فرا خداست و گذر بر وى و آن راه سنت و جماعتست، «و منْها جائر» یعنى الاهواء و البدع، بیانه قوله: «و أن هذا صراطی مسْتقیما فاتبعوه» و قیل: «و على الله قصْد السبیل» اى علیه تبیین طرق الحق بالحجة و البرهان، من اهتدى فلنفسه و من ضل فعلیها، «و منْها جائر» اى و من السبل طرق غیر قاصدة مى‏گوید بر خدایست جل جلاله که دین حنیفى و ملت اسلام بحجت و برهان روشن دارد و شرایع و فرائض آن بیان کند، پس هر که بآن راه برد و آن راه رود خود را سود کند و هر که از آن بر گردد بر خود زیان کند، آن گه گفت: «و منْها جائر» و از راهها هست که کژ است، ناراست و ناصواب چون راه ترسایى و جهودى و گبرى و اگر الله خواستى همه را بدین راه نمودى و بر جاده ایمان بداشتى تا اختلاف در دین نبودى و لکنه عز و جل یهدى من یشاء و یضل من یشاء و یدعو الى صراط مستقیم.